آفاق آفاق ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

زندگی دوباره مامان و بابا

دعای یک مادر

به چه مانند کنم در همه آفاق تو را   هرچه در ذهن من آمد تو از آن خوب تری     خداجون دختر خوشگلمو همیشه از همه بلاها دور کن همیشه مراقبش باش من از همیشه عاشق ترم این عشق رو افزون کن   الهی امین ...
22 خرداد 1393

سه ماهگی چه گذشت

دختر خوشگلم عزیز دل مامان سلام قربونت بشم مامانی تو که الان کمی مریض حالیو از مامان جون سرماخوردگی گرفتی عزیز دلم تو این مدت هوا خیلی بد شده هوا افتبی افتابیه بعدش یه دفعه طوفان میشه و بارون میگیره به خاطر این خوب و بد شدن هوا من اول و بعدش تو سرما خوردیم مامان جون خودم تو خونه خودرمانی کردم اما همین که دیدم تو داری عطسه میزنی و کمی بیحالی سریع بردمت دکتر فدات بشم امیدوارم زودی خوب خوب خوب بشی تو این مدت که سرماخوردی خیلی بیحال و اروم شدی یه طوری به مامان نگاه میکنی که همه غم دنیا تو دلم میشینه خیلی ناراحت بهم نگاه میکنی اما تا قبلش که خوب خوب بودی یه عالمه شیطنت میکردی و برام حرف میزدی فدای خنده هات بشم که تمام تلاش...
18 خرداد 1393

دوماهگی افاق

خدایا شکرت سلام دخترم امروز دختر گلم دوماهش کامل شد و حالا دیگه واقعا میتونم بگم واقعا بزرگ شدی   قربونت بشم من که روز به روز داری بزرگتر میشی و خوشگل تر ایشالله عروس بشی تو خوشگلترین عروس دنیا میشی مثل خودم امروز روزی بود که دخملیم باید واکسن میزد ولی چون جمعه بود باید فردا برم بزنه و به بابا حسین گفتم کیک بگیره تاجشن بگیریم رفته بود شیرینی نون خامه ای خریده بود منم نامردی نکردمو همشو خوردم دختر خوشگلم دوماهگیت مبارک ...
29 ارديبهشت 1393

سه ماهگی

سلام دختر خوشگلم ماشالله هزار ماشالله که 3 ماهه شدی و بزرگ و غر غر و تر شدی خداجون شکرت دختر خوشگلم بیا بغلم دیروز با بابا حسین رفتیم برات کیک و کلی بادکنک رنگارنگ خریدیم تا برات جشن 3 ماهگی بگیریم  میخواستیم 3 تایی خوش بگذرونیم که بابا حسین گفت بریم خونه مامان بزرگ  واما.... همین که رسیدیم انقدر ماچ مالید کردن که بیحال و خسته لالا شدی بعدش به زور بیدارت کردم که باهامون حداقل عکس بگیری اولش کمی غرغر کردی اما همین که کیک رو دیدی اروم شدی ای دختر شکمو من دخترم الان بزرگ شدی و کارای جدید دوست دارم ازت ببینم جیغ و داد و غرغر و داشتی قبلا میخوام کارای جدید تر ببینم جدید ترین کارت اینه که با جغجغه ها...
29 ارديبهشت 1393

عکسای خوشمل آفاق

قربونت برم که غرق رویاهای شیرینت شدی اینطور نگام نکن الانه که گازت بگیرم اینم آفاق خانم ترو تمیز  در حال دعوا کردن با کیو نمیدونم دخترم از خنئه غش کردههههههههههههه با عروسکش داره دعوا میکنه در حال تلاش برای بردن کامل دست به دهانش  قربونت بشم که گرسنه ای و مامان درحال عکس گرفتنه فقط اینم یه عکس همراه دختر عمه هات فاطمه و رقیه جون ببین بچمو چقدر خسته کردن از بس خوردنش داره میگه مامان نجاتم بدههههههههههه اینم همراه پسر دایی امیر عباس جون کجا رو نگاه میکنه نمیدونم   ...
24 ارديبهشت 1393

روز پدر

سلام دختر خوشگلم  خبر اول اینکه امروز روز پدرههههههههههههه   تو برا بابا جون , کادو چی خریدی ؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه عالمه خنده های خوشگل این خیلی عالیه   میدونم باباجونت خیلی از دیدن خنده هات خوشحال میشه روزی که باباجون تو رو بغل کرد فقط داشت به صورت خوشگلت نگاه میکرد گاهی دستاتو لمس میکرد و یه عالمه برات ذوق میکرد این عکس  اولین بارییه که باباجون در آغوشش گرفته بود تو رو  و البته باترس -ترس از اینکه بندازدت با عشق نگاهت میکرد یادت در اندیشه من، نامت در قلب من، بودن در کنارت آرزوی همیشگی من است. روزت مبارک پدر و خبر دوم اینکه تو یه مسابقه بر...
24 ارديبهشت 1393

ماجراهای این ماه وشیرینی کاریات

سلام دختر خوشگلم دیر اومدم ولی یه عالمه صحبت دارم دخترم داری ماشالله روز به روز بزرگتر و عاقل تر میشی از کارات بگم که بیشتر میخندی و دلبری میکنی  و باهام حرف میزنی مامان و باباجونو شناختیو هر جا میرم سرتو برمیگردونی و با نگاه دنبالم میکنی و همش میخوای بغلم باشیو و حسابی منو از کارو زندگی انداختی همش تو رو بغل دارم و راه میبرمت . گاهی وقتا باید راه برمو بهت شیر بدم اخه مامان جون چرا اینقدر بغلی شدی میدونم همش این بابا حسینته اون این کارو کرد تو رو بغلی کرد گاهی وقتا دستام درد میگیره و خواب میره از بس رو دستمی ...
24 ارديبهشت 1393

واکسن دوماهگی آفاق

  چند روز پیشا روز 31 فروردین  وقتی که تو گل دخترم 2 ماه و 2 روزت بود با باباحسین دوتایی بردیمت بهداشت تا واکسن دوماهگیتو برات بزنیم . مامان و بابا خیلی استرس پیدا کردیم اخه نینی هر کی واکسن میزد بعدش کلی گریه و زاری میکرد و جیغ میکشید. بابا حسین گفت من تو نمیام من نمیتونم ببینم آفاق و داره سوزن میزنه من باید تنها میبردمت داخل اتاق  واااای من چجور میتونستم گریه تو رو ببینم نوبت ما شد دخترم تو رو رو تخت خوابوندمت و لالا بودی لباساتو دراوردمو کمی با هات بازی کردم  تا بیدار شدی فدات بشم برا مامان میخندیدی که  بعد خانم دکتر...
6 ارديبهشت 1393