آفاق آفاق ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

زندگی دوباره مامان و بابا

واکسن دوماهگی آفاق

1393/2/6 2:54
نویسنده : افسانه
514 بازدید
اشتراک گذاری

 

چند روز پیشا روز 31 فروردین  وقتی که تو گل دخترم 2 ماه و 2 روزت بود با باباحسین دوتایی بردیمت بهداشت تا واکسن دوماهگیتو برات بزنیم .

مامان و بابا خیلی استرس پیدا کردیم اخه نینی هر کی واکسن میزد بعدش کلی گریه و زاری میکرد و جیغ میکشید.

بابا حسین گفت من تو نمیام من نمیتونم ببینم آفاق و داره سوزن میزنه

من باید تنها میبردمت داخل اتاق 

واااای من چجور میتونستم گریه تو رو ببینم شکلک های شباهنگShabahang

نوبت ما شد

دخترم تو رو رو تخت خوابوندمت و لالا بودی لباساتو دراوردمو کمی با هات بازی کردم  تا بیدار شدی

فدات بشم برا مامان میخندیدی که  خنثیبعد خانم دکتر اومدناراحت

من محکم پاهاتو نگه داشتم تا مبادا پاهاتو حرکت بدی همین طور پشت سر هم صلوات میفرستادمو ایت  الکرسی میخوندم شکلک های شباهنگShabahang

زود زود امپولاتو زد

بابا جون بین در وایساده بود و با ترس و دلهوره یواشکی نگاه میکرد شکلک های شباهنگShabahang

وقتی جیغت دراومد پا گذاشت یه قدم به داخل و ابروهاش خیلی غمگین تر شده بود

تو گل دخترم گریه کردی و منم نزدیک بود اشکم دراد

بغلت کردمو بوسیدمت و قربون صدقه ات رفتم و گفتم دخترخوشگلم قوی باش و ...

همین طور که تو بغلم بودی قطره هم تو دهنت ریخت و وقتی مزه ی قطره رو چشیدی کمی اروم شدی و بعدش سریع لباساتو تنت کردمو بابا جون بغلت کرد و تو راهرو بهداشت همین طور قربون صدقه ات میرفت و بابایی بابایی میکرد .تا همین طور تو بغل بابا لالا شدی.

بعد نیم ساعت رفتیم خونه مامان بزرگت چون امروز روز مادر بود

 

دخمل نازم قبل از اینکه واکسن بزنی بهت گفتم : امروز روز مادره بهترین هدیه برا من سلامتی توئه ماچ

وقتی واکسن میزنی قوی باشقلب

مامان جون شکر خدا نزاشتم تبت بالا بره و جای سوزنت هم درد نگرفت  میدونم دردت گرفت اما تحمل کردی تا تو این روز قشنگ مامان جونو ناراحت نکنی 

خیلی بووووووووووس ماچماچماچو حسابی دختر خوبی بودی فقط کمی بیحال بودی که اونم اثرات استامینیفون بود و شکر خدا الان که دارم مینویسم خوب خوبی قلب


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان دوقلوها
6 اردیبهشت 93 10:29
سلام دوست عزیزم دوقلوهای من سارا و ثنا زنگیان تو جشنواره ن.روزی شرکت کردن ممنون میشم به وب ما بیاین و بهشون رای و امتیاز5 رو بدین
ارزو
21 اردیبهشت 93 0:54
افسانه جان عزیزم وبلاگ دخملیت خیییلی قشنگه و متنش خیلی روونه. ایم روزا روزایی طلایی عمرمونه که دیگه بر نمیگرده. ماشاالله به افاق حونم که انقد نازه