آفاق آفاق ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

زندگی دوباره مامان و بابا

سه ماهگی چه گذشت

1393/3/18 21:20
نویسنده : افسانه
735 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوشگلم عزیز دل مامان سلام محبت

قربونت بشم مامانی تو که الان کمی مریض حالیو از مامان جون سرماخوردگی گرفتی

عزیز دلم تو این مدت هوا خیلی بد شده هوا افتبی افتابیه بعدش یه دفعه طوفان میشه و بارون میگیره به خاطر این خوب و بد شدن هوا من اول و بعدش تو سرما خوردیم

مامان جون خودم تو خونه خودرمانی کردم اما همین که دیدم تو داری عطسه میزنی و کمی بیحالی سریع بردمت دکتر فدات بشم امیدوارم زودی خوب خوب خوب بشی

تو این مدت که سرماخوردی خیلی بیحال و اروم شدی یه طوری به مامان نگاه میکنی که همه غم دنیا تو دلم میشینه خیلی ناراحت بهم نگاه میکنی اما تا قبلش که خوب خوب بودی

یه عالمه شیطنت میکردی و برام حرف میزدی

فدای خنده هات بشم که تمام تلاشتو میکنی که بلند قهقه بزنی و یه عالمه عاشقتم

راستی تو 3 ماهگی بردمت برا قد و وزن نیم کیلو فقط اضافه کردی گفت دکترت که طبیعی وزن اضافه کردی اما توقع داشت توپولی تر شی . برا همین برات حریر بادوم نوشت

تو هنوز 3 ماهو تموم نکردی نمیدونم چرا حریر بادوم نوشت

اونشب یه  بار بهت حریر بادوم دادم اما ترسیدمو فرداش رفتیم پیش دکتر بهداشت اون گفت نه تعجب

اما بگم چقدر خوشگل میخوردی و خیلی دوست داشتی

همین که میخوردی داد میزدی بازم میخوام فدات بشم نمیدونی بابا جونت چقدر کیف میکرد و چقدر قربون صدقه ات میرفت

تازگیا خیلی شیرین تر از قبل شدی بوس

همه عاشقت شدن و هر کی میبیندت نمیتونه دل ازت بکنه از دوست اشنا گرفته تا غریبه چشمک

محبتمن و بابا دیوانه وار دوست داریم محبت

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان اعظم
19 خرداد 93 20:23
عزیزم...حسابی مامان شدی افسانه؟؟؟
اسما
20 خرداد 93 11:01
عزیزم ایشالا زود زود خوب بشی و مثل قبل برای مامان قهقه بزنی....