سه ماهگی چه گذشت
دختر خوشگلم عزیز دل مامان سلام
قربونت بشم مامانی تو که الان کمی مریض حالیو از مامان جون سرماخوردگی گرفتی
عزیز دلم تو این مدت هوا خیلی بد شده هوا افتبی افتابیه بعدش یه دفعه طوفان میشه و بارون میگیره به خاطر این خوب و بد شدن هوا من اول و بعدش تو سرما خوردیم
مامان جون خودم تو خونه خودرمانی کردم اما همین که دیدم تو داری عطسه میزنی و کمی بیحالی سریع بردمت دکتر فدات بشم امیدوارم زودی خوب خوب خوب بشی
تو این مدت که سرماخوردی خیلی بیحال و اروم شدی یه طوری به مامان نگاه میکنی که همه غم دنیا تو دلم میشینه خیلی ناراحت بهم نگاه میکنی اما تا قبلش که خوب خوب بودی
یه عالمه شیطنت میکردی و برام حرف میزدی
فدای خنده هات بشم که تمام تلاشتو میکنی که بلند قهقه بزنی و یه عالمه عاشقتم
راستی تو 3 ماهگی بردمت برا قد و وزن نیم کیلو فقط اضافه کردی گفت دکترت که طبیعی وزن اضافه کردی اما توقع داشت توپولی تر شی . برا همین برات حریر بادوم نوشت
تو هنوز 3 ماهو تموم نکردی نمیدونم چرا حریر بادوم نوشت
اونشب یه بار بهت حریر بادوم دادم اما ترسیدمو فرداش رفتیم پیش دکتر بهداشت اون گفت نه
اما بگم چقدر خوشگل میخوردی و خیلی دوست داشتی
همین که میخوردی داد میزدی بازم میخوام فدات بشم نمیدونی بابا جونت چقدر کیف میکرد و چقدر قربون صدقه ات میرفت
تازگیا خیلی شیرین تر از قبل شدی
همه عاشقت شدن و هر کی میبیندت نمیتونه دل ازت بکنه از دوست اشنا گرفته تا غریبه
من و بابا دیوانه وار دوست داریم