آفاق آفاق ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

زندگی دوباره مامان و بابا

صدای قلب نفسم

1392/6/3 2:58
نویسنده : افسانه
233 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجه مامان

 

عزیزم قربون اون دستای کوچولوت برم

27 رفتم با خاله یاسی و بابا سونو و خوشگلیاتو دیدمقلب

 

شب خونه مامان بزرگت خوابیدم تا صبح با خاله یاسی برم سونو ولی وقتی به بابایی زنگ زدم گفت که اونم میخواد بیاد تورو ببینه وایسم تازود زود خودشو برسونه.

بابایی مرخصی گرفت و آمد دنبال منو خاله 3 تایی رفتیم . اونجا خیلی منتظر شدیم تا نوبتمون شه بابایی برام آب میوه خرید و برا خودشون نوشابه گرفته بودن ولی باباجون حواسش به تو خیلی زیاد هست نمیزاره مامان چیزای بد بخوره

وقتی اسممو خوندن برم تو اتاق نگام به بابایی بود دوست داشت بیاد ولی هیجانش زیاد بود بیرون نشست و با خاله داخل رفتم میدونم داشت برا سلامتیت دعا میکرد .

وای خدایا چقدر خوشگلی تو . انگار هرچی خوشگلی بوده به تو دادهقلب

آقای دکتر صدای قلبتو گذاشت بشنوم وای چه تند تند میزد انگار تو هم هیجان داشتی اره عزیزم خیلی نگات کردم برا همون هیجان پیدا کرده بودی

دکترگفت نینی نازت 66 گرم وزن داره و کم کم میخواد برا خودش ((نمیدونم عروس میشی یا آقا داماد ))

هنوز نفهمیدم نینی نازم چی هستی ولی بدون هرچی باشی چه دخمل طلا و چه پسمل اقا من عاشق تم .

خاله یاسی پرسید جنسیتش معلوم نیست اقا دکترگفت نه معلوم نشده هنوز یه کم دیگه باید بزرگ شه 

میدونی بابایی وقتی اومدیم بیرون سریع برگه سونورو ازم گرفت و شروع کرد به خوندن خاله یاسی گفت جنسیتش معلوم نشده هنوز

بابایی تو جواب خاله گفت : " مهم نیس -مهم سلامتی نینیمونه " همین که سلامته خدارو شکر میکنم

 

من عاشق بابات بودم بااین حرفش عاشق ترم کرد خداروشکر از اون باباها نیس که پسر یا دختر دوست داشته باشه میگه هرچی بود دوسش دارم.

نینی گلم خیلی مواظب خودت باش یه عالمه ازمامان تغذیه کن و زود بزرگ شو.

 

میبوسمت یه عالمه ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)