تولد مامان افسانه
سلام گل مامان خوبی قلبم میدونی چقدر دلتنگتم اینهوااااااااااااااااااااااا
از حالو روزم بگم حال روحیم هیچ فرقی نکرده مثل قبلم. همونطور عاشق و حساس .
از چند وقت پیش بگم که فک میکردم بابا جون تولد منو فراموش کرده. انقدر ناراحت بودم که خدا میدونه
چقدر تو دلم بیوفا خوندمشووووچقدر از دستش دلخور بودم
هروقت تلفن زنگ میزد میگفتم بابا جونته که میخواد تولدمو بهم تبریک بگه ولی همه چیز برعکس شده بود . همه زنگ زدن و بهم تبریک گفتن جز بابا جونت
غصه دلمو خیلی گرفته بود دروغ نگم از اینکه بابایی روز تولد منو فراموش کرده بود خیلی ناراحت بودم
و چقدر گریه کردمو
اما..............
اون تولدمو به خاطر داشت و مامان جونو سوپرایز کرد
چرا من اینقدر الکی غصه خوردم .
من دارم مادر میشم باید تحملم و تو این جور چیزار ببرم بالا ولی خیلی زود از کوره در میرمو و خیلی زود غصه خودشو تو دلم جا میکنه .
من باید خودمم با تو نینی گلم بزرگ کنم