ماجراهای این ماه وشیرینی کاریات
سلام دختر خوشگلم دیر اومدم ولی یه عالمه صحبت دارم دخترم داری ماشالله روز به روز بزرگتر و عاقل تر میشی از کارات بگم که بیشتر میخندی و دلبری میکنی و باهام حرف میزنی مامان و باباجونو شناختیو هر جا میرم سرتو برمیگردونی و با نگاه دنبالم میکنی و همش میخوای بغلم باشیو و حسابی منو از کارو زندگی انداختی همش تو رو بغل دارم و راه میبرمت . گاهی وقتا باید راه برمو بهت شیر بدم اخه مامان جون چرا اینقدر بغلی شدی میدونم همش این بابا حسینته اون این کارو کرد تو رو بغلی کرد گاهی وقتا دستام درد میگیره و خواب میره از بس رو دستمی ...
نویسنده :
افسانه
2:45