آفاق آفاق ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

زندگی دوباره مامان و بابا

دردو دل مامان با دخترطلاش

مامانی جونم سلام خوبی عزیز دلم خودت از حالو روز مامان خبر داری میدونی تو این مدت چقدر به خاطر تو سختی کشیدم میدونی چقدر تحمل کردم و ارزو سلامتی تو رو از خدا خواستم. حالا دخترم تو هفته 28 رفتی به سلامتی و هنوزم مامان جون خودشو تنها میبینه. هنوزم وجودت تو ارومم نکرده . خودت میدونی چی منو اروم میکنه ...
10 آذر 1392

آزمایش مامان

سلام دختر طلا   خوبی عشقم . مامان جون خداروشکر خوبم . امروز رفتم آزمایش قندخون دادم . از همون لحظه اول که رفتم تو ازمایش گاه حالت تهوه بدی گرفتم . از بس اونجا بوی بد میداد . دکتر ازمایش گاه گفت نباید بالا بیارم واگرنه ازمایشم خراب میشه. بهم گفت اگه حالت خوب نیست بزار یروز دیگه گفتم نه همین امروز بگیر . اولین خونو ازم گرفت و بعد بهم پودر قند داد که با اب بخورم و یه ساعت دیگه برم باز ازم خون بگیره . نمیدونی خودمو چطور کنترول کرم تا بالا نیارم . همش به خاطر مهربونیای تو بود که حالم بد نشد . میدونم تو نخواستی ازمایشم خراب شه زیاد اذیتم نکردی اما همش حالتاشو داشتم...
10 آذر 1392

تیکر 27 هفتگی

دختر طلا هفتگیت مبارک دختر طلا هفته دیگه میاد بغل مامان باباش ماشالله که دخترم اینقدر بزرگ شده  خدایا شکرت ...
7 آذر 1392

اتفاقات این هفته

سلام دختر طلا خوبی گلم . اونجا تو دل مامان بهت خوش میگذره من مامان جون سرماخوردم . تازگیا هوا خیلی سرد شده و تند تند بارون میاد و بخاری هم که اصلا خونرو گرم نمیکنه . تو خونم مجبورم زیاد لباس بپوشم دیگه به سختی میتونم راه برمو کار کنم  دخترم چند شب پیش حالم خیلی بد شد نمیدونم از کجا بود از چی شد مامان بزرگ ...
2 آذر 1392

26 هفتگی آفاق

دخترگلم هفته گیت مبارک   ایشالله  تو دل مامان بهت خوش بگذره تا هفته  همین طور خوب و راحت برای مامان و بابا دلبری کنی                                                       آفاق عزیز 14 هفته دیگه میاد بغل مامان و باباش انشالله   ...
2 آذر 1392

دیدار دوباره مامان و بابا با دختر طلا

سلام دختر طلا مامان - خوبی عشقم . امروز دلم برات یه عالمه تنگ شده بود . اینهوااااااااااا من بشم فدای تو                          اگه خار بره به پای تو                                             من میمیرم برای تو    امروز صبح مامان از 6 صبح بیدار بودم منتظر بودم تا بابا ج...
26 آبان 1392

تولد مامان افسانه

سلام گل مامان خوبی قلبم میدونی چقدر دلتنگتم اینهوااااااااااااااااااااااا از حالو روزم بگم حال روحیم هیچ فرقی نکرده مثل قبلم. همونطور عاشق و حساس . از چند وقت پیش بگم که فک میکردم بابا جون تولد منو فراموش کرده. انقدر ناراحت بودم که خدا میدونه چقدر تو دلم بیوفا خوندمشوووو چقدر از دستش دلخور بودم هروقت تلفن زنگ میزد میگفتم بابا جونته که میخواد تولدمو بهم تبریک بگه ولی همه چیز برعکس شده بود . ...
24 آبان 1392

بوی غم میآید از این کوچه ها

علی اصغر چشاتو باز کن                                   پاشو مادر واسه من ناز کن واسه خندت دل من تنگه                                             چرا لبهات دیگه بی رنگه؟ چرا لبهات دیگه بی رنگه؟ لای لای علی اصغر لای لای گل پرپر لای...
24 آبان 1392