آفاق آفاق ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

زندگی دوباره مامان و بابا

خبر خوب برا نینیم

سلام عزیز مامانی خوبی گلم   17 شهریور سالگرد ازدواج منو بابا جونه و البته روزی که تو 16 هفته ت تموم میشه یعنی میشی دقیق 4 ماهه . من یه عالمه برات ذوق کردم. امروز به باباجونت گفتم که 2 روز دیگه 4 ماهت تموم میشه . خوشحال شد گفتم ببین نینیمون داره بزرگ میشه . گفتم حسین جون تو فکر میکنی دختره یا پسر . میدونی چی گفت : گفت دخملی دخمل طلا   احساسش اینو میگه . گفت پیرهن عروس باید بخریم . منم گفتم ایشالله هرچی صلاح باشه صحیح و سالم باشه مهم نیست چیه دختر یا پسر .هردوتاشو من دوست دارم . بابایی هم گفت ایشالله برا منم سلامتیش مهمه ولی نمیدونم چرا حس میکنم دخترهه . تا آخر این ماه نمیدونم جنسیتت تو . امروز دونستن جنسیتت برام...
16 شهريور 1392

دیدارم به عشقم نزدیکه

روزا داره میگذره و گل من روز به روز بزرگتر میشه و هوس من برا دیدینش صدچندان شده دیروز بابایی رفتیم پیش دکتر برام سونو ان تی و آزمایش غربالگری نوشت   گلم نترس قراره 27 مرداد بیام ببینمت انگشتای دستتو بشمارمو به صورت خوشگلت نگاه کنم برا اون روز استرس من خیلی بیشتر از توئه   میدونم حتما از الان داری دورو برتو تمیز کاری میکنی و میخوای خوشگل تر کنی و تا مامان تو رو خوشگل ترین ببینه.   دخترگلم پسر نازم هرچی که تو دل مامانی من نمیدونم مثل مامان دختر ناز شدی یا مثل بابا پسر گل شدی قراره اگه خودتو نشونمون بدی بفهمم به مامانی جونت رفتی یا به بابایی.   برا من اصلا فرق نمیکنه فقط میخوام س...
3 شهريور 1392

صدای قلب نفسم

سلام جوجه مامان   عزیزم قربون اون دستای کوچولوت برم 27 رفتم با خاله یاسی و بابا سونو و خوشگلیاتو دیدم   شب خونه مامان بزرگت خوابیدم تا صبح با خاله یاسی برم سونو ولی وقتی به بابایی زنگ زدم گفت که اونم میخواد بیاد تورو ببینه وایسم تازود زود خودشو برسونه. بابایی مرخصی گرفت و آمد دنبال منو خاله 3 تایی رفتیم . اونجا خیلی منتظر شدیم تا نوبتمون شه بابایی برام آب میوه خرید و برا خودشون نوشابه گرفته بودن ولی باباجون حواسش به تو خیلی زیاد هست نمیزاره مامان چیزای بد بخوره وقتی اسممو خوندن برم تو اتاق نگام به بابایی بود دوست داشت بیاد ولی هیجانش زیاد بود بیرون نشست و با خاله داخل رفتم میدونم داشت برا سلامتیت دعا میکرد . و...
3 شهريور 1392

دعای فرج

  بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده مهربان اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن خدایا، ولىّ‏ ات حضرت حجّة بن الحسن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی كه درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ در این لحظه و در تمام لحظات وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" كه خوشایند اوست ساكن زمین گردانیده، ...
20 مرداد 1392

عید فطر مبارک

خدایا! خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.. آمین .  خدایا فرزندم را سلامتی و حاجت همه حاجت مندان را براورده کن خدایا در این بهار رحمت و غفران و مغفرت , خوشبخت آن کسی ست که بخشیده می شود. خدایا مارا جز آن دسته قرار بده ...
19 مرداد 1392

عشقم میمیرم برات

چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میكنم قلب شكسته ی تو رو خودم نوازش میكنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از كسی تا وقتی من كنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت كاشكی تو هم بفهمی كه میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جای تو گریه میكنم جای تو غصه میخورم هر چی كه دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من   من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم كاشكی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم ...
15 مرداد 1392

28 خرداد بهترین خبر زندگیم

میدونی گلم موقعی که از اومدنت ناامید شده بودم تو تو دل مامان اومدی منو که خیلی ذوق زده کردی بابایی میدونی چطوری فهمید من نمیخواستم بهش بگم الکی بهش گفتم پر شدم من همش فکر میکردم بابایی با آمدن تو مخالف باشه هیچوقت روی خوش به اینکه میگفتم بچه دار شیم نشون نمیداد   مامانی جونم دروغ نمیخواستم بگم خیلی مصلحتی بود میخواستم سوپرایزش کنم   که البته نزاشتن   گوش کن همون روزیعنی 28 خرداد باید پر میشدم ولی نشدم تست تو خونه داشتم ناشتا انجام دادم مثبت بود  یه باز دیگه بعدازظهرتست انجام دادم مطمئن شم مثبت بود داشتم از خوشحالی دیونه میشدم به بابایی گفتم میخوام برم خونه مامان بزرگت منو برد و از اونورم رف...
10 مرداد 1392